کد مطلب:187845 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

پدر مرده و گنج مخفی
مرحوم قطب الدین راوندی، ابن شهر آشوب و برخی دیگر از بزرگان رضوان الله تعالی علیهم آورده اند:

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

جوانی مؤمن نزد پدرم، حضرت باقرالعلوم علیه السلام آمد و اظهار داشت: من پدری فاسق و مخالف شما اهل بیت علیهم السلام داشتم كه هم اكنون به هلاكت رسیده است؛ و چون او می دانست كه من شیعه می باشم اموال خود را از من مخفی و پنهان داشت، چنانچه ممكن باشد مرا در این مورد كمك فرما.

امام محمد باقر علیه السلام فرمود: آیا دوست داری پدرت را ببینی و آنچه می خواهی از او سؤ ال كنی؟

جوان پاسخ داد: آری، چون من بسیار فقیر و تهی دست هستم.

بنابر این حضرت نامه ای نوشت و آن را مهر نمود و به آن جوان داد و فرمود: این نوشته را به قبرستان بقیع ببر؛ هنگامی كه در وسط قبرستان قرار گرفتی، صدا بزن و بگو: یا درجان!

آن گاه، شخصی حاضر می شود، نامه را به او تحویل می دهی تا به مطلوب و خواسته خود برسی، پس همین كه جوان به قبرستان بقیع رفت و به دستور حضرت عمل نمود و نامه را تحویل داد، درجان گفت: دوست داری پدرت را ملاقات كنی؟

جوان گفت: آری.

ناگاه درجان به سمت كوهی در نزدیكی مدینه رهسپار شد و چیزی نگذشت كه دیدم به همراه مردی سیاه - كه زنجیر بر گردن و زبانش آویزان بود - به سوی من آمدند.

درجان گفت: ای جوان! این پدر تو می باشد، كه حرارت آتش و عذاب الهی او را به چنین حالی در آورده است.

بعد از آن، من از حال پدرم جویا شدم؟

پدرم مرا مخاطب قرار داد و اظهار داشت: ای پسرم! من از دوستداران بنی امیه و از علاقه مندان به آن ها بودم، و چون تو از دوستان و پیروان اهل بیت رسالت بودی، دشمنت داشته و تو را از اموال خود محروم ساختم، و به جهت همین كینه توزی ام نسبت به اهل بیت رسالت و شیعیان آن ها می باشد، كه مرا در چنین حالت و عذاب دردناكی مشاهده می كنی؛ و اكنون از عمل خویش بسیار پشیمان هستم، ولی سودی به حالم ندارد.

سپس افزود: گنج را در فلان باغ زیر درخت زیتون مخفی كرده ام، آن را بردار و پنجاه هزار از سكه های آن را تحویل حضرت ابوجعفر، امام محمد بن علی علیهماالسلام بده؛ و مابقی آن اموال از برای خودت باشد.

حضرت صادق علیه السلام افزود: هنگامی كه آن جوان سكه ها را خدمت پدرم آورد، همه آن سكه ها را دریافت نمود و مقداری از آن ها را بابت بدهی قرض یك نفر تهی دست پرداخت كرد و باقیمانده اش را زمینی خرید - كه فقیران و تهی دستان از آن استفاده كنند - و فرمود: میت به وسیله آن سودمند و شادمان خواهد شد. [1] .


[1] مناقب ابن شهر آشوب: ج 1، ص 326، الخرائج والجرائح: ج 2، ص 597، ح 9، بحارالا نوار: ج 46، ص 267.